ولن

سلام

حال همه خوبه؟

تو چطور

دیروز روز خیلی قشنگ و به یادموندنی شد

ولنتاین بود ما نمی دونستیم

من و نامزدم با دوستم و خانومش طبق معمول برنامه داشتیم که بریم بیرون

از غذا اون روز ولنتاین شد

نامزدم می خواست من بهش تبریک بگم اما من اصلا حواسم نبود چون مهم نبود که ولنتینه یا چیز دیگه مهم این بود که با هم میریم بیرون تفریح

پس اولش با دلخوریه نامزد دوست داشتنیه من شروع شد اما زودی جبران کردم

بهد رفتیم چیتگر جای همتون خالی

خیلی خوش گذشت کلی خندیدیم و خوردیم و بازی کردیم

آخراش دیدیم به مامور زحمت کش اومد بالا سرمون گفت با خانوم چه نسبتی دارید ؟

گفتم همسرمه

گفت عقد کرده این ؟

گفتم نه نامزدیم

اما حامد گفت ما عقد کرده ایم

بعد چون دید دروغی توی چهرمون نیست رفت اما نفسم انقدر ترسیده بود که حد نداشت

قربونش برم که انقدر ترسو

خلاصه کم کم وسایلامون جمع کردیم چندتا عکس یادگاریم انداختیم و بعد اومدیم شهر ری یه فری خوردیم بعدم رفتیم خونه

دیروزم شد یه خاطره مثل تمام روزا که میشن خاطره

امیدوارم خاطراتتون همیشه قشنک باشه

دوستتون دارم تورو بیشتر از هر چیزی خانومی

شاد باشید

فعلاْ

نظرات 2 + ارسال نظر
جولیت جمعه 29 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:54 http://julietafsungar.blogsky.com

منم میخوام.منم کادوی ولنتاین و یه روز اینجوری میخواااااااااام
پیشم بیااااااااااا

پوری چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 17:02

برای شما روزهای شاد و پر از عشق آرزو میکنم . همیشه خوش باشید مثل روز ولنتاین !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد