سلام
خیلی وقته دیگه نه می نویسم نه دوست دارم بنویسم
قبلا یه چشمی برا خوندن و یه گوشی برا شنیدن بود اما حالا چی؟
وقتی حرف می زنم سرش تو گوشیه.میگه گوشم از این حرفا پره.بیا بیسکوئیت بخور
همه اینا میشه همون خفه شو خودمون
یادش بخیر یه روزایی بود...
بگذریم
آدما عوض میشن ضعیف مائیم که فکر می کنیم عشق و عاشقی و راستی و درستی همیشه هست و هنوز گیر فردین بازی و مجنون بازییم واسه همین همیشه می بازیم
آخه گذشته اون دوران ما هنوز رشد نکردیم باید رشد کنیم
باید یاد بگیریم تو چشم هم نگاه کنیم دروغ بگیم باید یاد بگیریم خیانت کنیم باید یاد بگیریم پست باشیم دزد باشیم چشممون هرز بره اونطوری عزیزیم چرا؟
چون شبیه بیشتریا میشیم نه مثل یه سری امل عقب افتاده که هنوز گیر عشق و عاشقین
عشق الان تو رختخوابه امروز با این و فردا با اون همشونم برات میمیرن
مثل این اوسکلا میخواستم بنویسم دلم تنگ شده یه شب تا آخر شب بشینیم اس ام اس بازی کنیم.
خودم خندم میگیره
اس ام اس چی؟حرف چی؟درباره چی؟
اینا که نشد نون و آب
بگیر بخواب فردا هم یه روز چرت دیگه که قرار مزخرف بگذره
یه زمون برا فردا لحظه شماری میکردیم الان برا فردا عذاب داریم
یه زمون عشقم تو میدون نشستن و انتظار کشیدن بود الان از هرچی میدون بیزارم
یه زمون برا دیدنش بال بال می زدم اما الان...
چرا؟
چون فرق کردیم...
در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست
و هیچ خیابانی …
بن بست ها امافقط زنها را می شناسد
انگار...
در سرزمین من سهم زنها از رودخانه هاتنها پل هایی استکه پشت سر آدمها خراب شده اند...
اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست
تخت های زایشگاه ها اما پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یک
مسیح را آبستن نیستند ...
من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!!
نمی دانم چرا شعار از
لیاقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... می دهی
تویی که می دانم اگر بدانی بکارتم به تاراج رفته ،انگ هرزه بودن می زنی و می روی
اما بگرد ،پیدا خواهی کرد
این روز ها صداقت و ،لیاقت و ،نجابتی که تو می خواهی زیاد میدوزند!!
امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم
تا آبرو کند ...
برای نامزدی دخترش !و در خود گریستم ...
برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب
تن سردم را هوسبازانه به تاراج برد ...
و بی شرمانه می خندید از این پیروزی ...!!!!
روی حرفم، دردم با شماست
اگر زنی را نمی خواهید دیگر یا برایش قصد تهیه زاپاس را دارید
به او مردانه بگو داستان از چه قرار است
آستانه ی درد او بلند است ....
یا می ماندیا می رود!
هر دو درد دارد!
اینجا زمین است
حوا بودن تاوان سنگینی دارد...
سلام
حالتون چطوره؟
من که تقریبا خیلی خوبم
بالاخره امتحانات این ترمم تموم شد راحت شدم امیدوارم پاس شم همرو یعنی خدا کنه پاس شم من تمام تلاشم کردم دیگه از اینجا به بعدش دست خداست
چند وقت دیگه نمی تونم بنویسم نمی دونم چم شده اصلا دلم به نوشتن نمی ره این روزا زیاد اوضاع روحی مساعدی ندارم خیلی خسته ام
امیدوارم هر جا هستین اوضاع به کامتون باشه و شاد باشید
دوستتون دارم و به دوستی با شما افتخار می کنم
با اجازه
دیندار یا بی دین فرقی نمی کند، تنها لایق نام انسان باش..
گاهی برو...گاهی بمان..گاهی بخند..گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن..گاهی فریاد بزن...گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن..گاهی رها شو...گاهی ببخش..گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...گاهی زندگی کن...گاهی باور کن..گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش..گاهی چتر باش..گاهی باران باش...گاهی شب باش..گاهی مرد باش..گاهی فرشته باش..گاهی سیلی بزن...گاهی مرگ..گاهی زندگی...گاهی سوال..گاهی جواب..گاهی ...
با سلام و عرض تبریک خدمت تمام معلم های خوب دنیا
معلمهای مهربونی که زندگی و یادمون دادن
عشق و محبت کردن به همدیگرو یاد دادن
راست گفتن و صداقت و یادمون دادن
خوب تصمیم گرفتن و خوب عمل کردن یادمون دادن
خوب احترام گذاشتن یادمون دادن.
برای هر کسی این معلمها میتونه متفاوت باشه.
منظور من مادرم نامزدم و تمام معلمهایی هستند که توی این ۱۵-۱۶ سال تحصیلم چیزای درست بهم یاد دادن.
از اینجا دست تمام معلمهام استادام و تمام کسانی که توی این مسیر ۲۳ ساله زندگیم کمکم کردن میبوسم و امیدوارم هر جایی که هستند بهترین وضعیت روحی و اجتماعی و داشته باشند.
تشکر میکنم از اولین معلمم خانم بلوچی که شروع زیبایی های مدرسه برام بود و واقعا همشون رو دوست دارم و الان قدر اون کتک خوردن های دوران تحصیل میدونم
نمی دونم من رو یادش هست یا نه اما اگه الان بدونه اون بچه کوچیک شیطون حالا داره مهندسیشو میگیره چه حالی پیدا میکنه؟
امیدوارم خوشحال بشه و من تونسته باشم گوشه ای از اونهمه زحماتشو جبران کرده باشم.
تشکر می کنم از اولین معلم زندگیم (مادرم) که راستی و درستی و بهم یاد داد و تشکر می کنم از همسرم که صداقت و عشق بهم یاد داد.
و در نهایت تشکر می کنم از خدای مهربونم که تمام این معلمها رو تو مسیر زندگیم قرار داده و دعا می کنم که همیشه مراقبم باشه تا هیچکس از خودم ناراحت نکنم.
دوستتون دارم تا زمانی که وجود دارم
سلام
امروز براتون داستان یه پیرمرد عاشق و تعریف می کنم
امیدوارم ما هم بتونیم همیشه عاشق بمونیم نه اینکه توی یه مدت کوتاه همه چیزو با پول عوض کنیم
پیرمرد عاشق
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازشما عکسبرداری بشود تا جایی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشد.
پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست.
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند.زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر میدهیم. پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمیشناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمیداند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او میروید؟پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت:
اما من که میدانم او چه کسی است..!
تقدیم به تمام کسانی که عاشقانه زیستن را یادمان دادند